بخاطر دارم آن روزی تک و تنها، پر از نفرت، قسم خوردم که باشم تا ابد تنها و بی احساس... همان لحظه تورا دیدم... دلم لرزید و در قلب پریشانم ندایی گفت: هنوزم در دلت احساس لبریز است!
نظرات شما عزیزان:
برچسب:,
|
آن ها در بیداریشان به من می گویند"تو و دنیایی که در آن زندگی می کنی چیزی نیستید جز دانه شنی که بر ساحل دریایی بی کرانه افتاده اید.و من در رویایم به آن ها می گویم:"من آن دریای بی کرانه هستم.و همه ی جهان چیزی نیست جز دانه ای شن بر ساحل من."
SEDRIK.1992@yahoo.com